نظرسنجی |
تا چه حد با کنگره شهدای شهرستان نجف آباد آشنا هستید؟ ؟ |
آمار سایت |
تعداد شهدای ثبت شده : 2485
تعداد اخبار ثبت شده : 45
تعداد افراد آنلاین : 1
کل بازدیدها : 4401257
بازدید های امروز : 576
بازدید های دیروز : 2295
|
|
شهید از منظر شعر مولانا
اگر بخواهیم انواع رویدادهای بزرگی را که به وسیلۀ افراد بشر در تاریخ بروز میکند و در صفحات درخشان آن ثبت میشود، مشخص نموده، آنها را ارزیابی کنیم؛ هیچیک از آنها نمیتواند با عظمت شهادت برابری کند، چرا که شهیدان پرچم کاروان انسانیت را به دوش میکشند و تاریخ بشریت را آبرو میبخشند، پس شعر شهیدان را باید زیبا سرود. چون شهیدان زیباتریناند. دربارۀ شهیدان نوشتهها و سخنهای نغز و پربار زیادی بیان شده است. از نوشتههای گرانسنگ در این زمینه میتوان کتاب «مثنوی مولوی» را نام برد. مثنوی یکی از شاهکارهای کمنظیر سخن پارسی است که در ادبیات ایران از جایگاه ویژهای برخوردار است.
یکی از راههایی که میتواند بشر را از این جهان تاریک نجات دهد و به عزّت و سرافرازی برساند، مسئله شهادت است، که بسان چراغی فروزان، مسیر کمال را به انسانها نشان میدهد.
تعریف شهید
در اندیشۀ مولانا شهید به کسی گفته میشود که در راه خدا جان خود را فدا میکند و برای اثبات مدعای خود به این آیه استناد میکند: مردانی هستند که به عهد خود با خدا دربارۀ جهاد وفا کردهاند و در این راه کشته شدهاند. جان دادن در راه خدا و فنای فیالله شدن عین صدق و کمال است. پس بروید و بشتابید و در راه رسیدن به کمال از یکدیگر پیشی بگیرید تا مشمول آیۀ: «من المؤمنین رجال صدقوا» شوید.
صدق، جان دادن بود هین سابقوا از نبی برخوان رجال صدقوا
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته شدهاند مردگانند؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند و از فضل و رحمت خداوند شادکامند.»
مولوی در بیان این آیه میگوید: انسانها به واسطۀ شهادت میتوانند به رشد الهی دست یابند و صلاحیت و همنشینی با خدا را به دست بیاورند و مشمول فضل و رحمت الهی قرار بگیرند، چرا که رزق الهی غذای خواص، که همان اولیای خدایند، میباشد. پیامبر اکرم میفرماید: «شهید به واسطۀ شهادتش به مقامی میرسد که همنشین مقربترین و عزیزترین موجودات میشود و در زمرۀ قدسیان قرار میگیرد.»
در شهیدان یرزقون فرمود حق آن غذا را نی دهان بد نی طبق
دل ز هر یاری غذایی میخورد دل ز هر علمی صفایی میبرد
از لقای هر کسی چیزی خوری وز قرآن هر قرین چیزی بری
شهادت کمال و سعادت است
بس زیادتها درون نقصهاست مر شهیدان را حیات اندر فناست
چون بریده گشت خلق رزقخوار یرزقون فرحین شد گوار
حلق حیوان چون بریده شدبه عدل حلق انسان رست و افزونید فضل
مولانا در این بیتها به نکتۀ عارفانهای اشاره میکند و آن تکامل تدریجی انسان است. از جمادی تا نباتی و سرانجام رسیدن به عالم ملکوت که هر مرحله به ظاهر فنا و از میان رفتن است، درحالیکه در حقیقت پیمودن مرتبه ناقص است، برای رسیدن به مرتبۀ کامل و نمونۀ اعلای آن شهیدانند که تا جسم آنان فنا نشود، روح آنان به زندگی جاوید نمیرسد.
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم ز حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملۀ دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون
این ادراک فلسفه آفرینش و سیر تکامل برای موجودات، یک سعادتی است که هر کسی نمیتواند از آن حض و بهرهای ببرد. مولانا میگوید: لحن و صدای داوود برای بعضی قوّت جان بود، لیکن بر گوش بعضی اثر نمیکرد. یوسف(ع) جمال دلربایی داشت، ولی در نگاه برادرانش محسوس نبود. آب رود نیل در کام سبطیان(یاران موسی(ع)) خوشگوار و نوشیدنی بود؛ ولی این آب برای قبطیان(یاران فرعون) به رنگ خون میشد و غیرقابل نوشیدن. شهادت برای مؤمن به حیات و آرامیدن در بارگاه الهی است؛ ولی برای افراد سست ایمان، فنا و نابودی است.
شهیدان کربلا زیباترین شعر شهادت را سرودند
در بیان مولانا، قصه کربلا عشق را مجنون میکند و حدیث جاودانگی و کمال انسان را با زیباترین وجه در برگهای زرین تاریخ به تصویر میکشد. وی معتقد است تلاطم رقص خون در کربلا از صد توفان نوح شهرهتر است.
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
در هوای عشق خود رقصان شوند همچو قرص بدر بینقصان شوند
وی معتقد است شهیدان از نیستی سر برآورده و در سماع معرکه کربلا با حماسۀ خون، رقص عشق برپا کرده و با فریاد: «کل شی هالک الا وجهه» سبکروی و سبکبال «عند ربهم یرزقون» گشتند و شعر زیبای: «انی جاعل فی الارض خلیفه» را سروده و تحسین ملائک را برانگیختند.
کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبکروحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جاه و جان رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی[1]
[1]1. حسن خلجی، فصلنامۀ بشارت، ش53، خرداد و تیر 85.
|