سردار شهید محمود فقهی
معاون فرهنگی سپاه کردستان
با تبعیت از پدر کشاورزش، صداقت و زحمت را جدای از زندگی ندانست. بعد از اتمام دروس ششم ابتدایی به سوی آموختن علم طلبگی رفت و بر آن شد که در کنار مبارزه با نفس، علیه رژیم فاسد پهلوی راه مبارزه را در پیش گیرد. لطف خداوند همیشه شامل حالش میشد و از دست مأموران ساواک جان سالم به در میبرد، حتی زمانی که کارهایش مجازاتی جز اعدام برایش در بر نداشت.
محمود قبل از سربازی، مبارزات خود را آغاز کرده بود. با ساختن بمبهای دستی و فرستادن آنها برای پیشگامان مبارز و انقلابی در پایتخت، گام بلندی در این راه برداشت. علاوه بر مبارزات نظامی، در انجام کارهای فرهنگی و سیاسی علیه رژیم هم بهطور فعال شرکت داشت و کتابهای متعددی را مطالعه میکرد. به سبب فراگیری آموزش سلاحهای نظامی و آگاه ساختن سربازان با حرکتهای ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم، به سربازی رفت. در پادگان قزوین با برگزاری کلاسهای عقیدتی، ارتشیها و سربازها را با مسائل اسلامی آشنا میکرد. وقتی با اولین راهپیمایی کفنپوشانِ قزوین، تعدادی از مردم به زندان پادگان منتقل شدند، موقع پُست نگهبانیاش آنها را آزاد کرد. یک بار پس از فراری دادن دوستانش از زندان، شناسایی و دستگیر شد. قبل از آن هم اسلحهاش به دست سربازان پادگان افتاد. مجازاتِ نداشتن اسلحه اعدام بود. او از زندان قزوین فرار کرد و به زادگاهش بازگشت. بار دیگر برای فراری دادن دوستانش، به قزوین بازگشت. پس از انتشار خبر فرار زندانیان، دستگیر شد. نداشتن اسلحه، فرار از زندان و فراری دادن زندانیان جُرمش را سنگینتر کرده بود؛ اما باز لطف خدا شامل حالش شد و با کمک فرمانده سربازخانه فرار کرد.
با ریختهگر معروفی در نجفآباد صحبت کرده بود و با هم به کار نارنجکسازی میپرداختند. به همراه چند تن از دوستان به باغ میرفتند و نارنجکها را با مواد انفجاری پُر کرده و داخل سبدهای انار مخفی میکردند و به بچههای انقلابی میرساندند. قبل از همه، خودشان نارنجکها را امتحان میکردند که حتی در همان ایام حین آزمایش مواد منفجره دست ساز، حسین حجتی و محمدرضا هادی به شهادت رسیدند. انقلاب که پیروز شد، برای خواهران و برادران کلاسهای آموزش عقیدتی و نظامی برقرار کرد. خط خود را فقط خط پیامبران و امامان میدانست. محمود به هیچ حزب و گروه و دستهای وابستگی نداشت و این همان رمز موفقیت و ضربهناپذیریاش
در فعالیتهای انقلابی بود. او مرد عمل بود و آنچه عنوان میکرد در عمل انجام میداد. اگر میگفت که اهل تقوا باشید، خود قبل از این سخن متّقی بود. اگر میگفت که شجاع باشید، خود الگویی از شجاعت بود. سعی و تلاش خود را در حمایت از فقرا و مستمندان به کار میگرفت، حتی یتیمان و خانوادههای بیسرپرست از کمکهای او بیبهره نبودند. اگر احتیاج به سرپناه داشتند، اقدام میکرد. در مواقعی که اختلافات بروز میکرد، همیشه پیش قدم بود؛ چرا که دوست داشت شاهد صلح و صفای مردم باشد. همین اخلاص و گشادهروییاش سبب میشد تا مردم با اولین برخورد، شیفتهاش شوند. سکوتِ همراه تفکر، عدم وابستگی به مادیات و ملایمت در برابر خانواده و دوستان، او را ممتاز کرده بود.
با همسر شهید محمدرضا هادی ازدواج کرد تا سرپرستی فرزند خردسال آن شهید را برعهده بگیرد.
در سال 1360 عازم کردستان شد. احساس مردم کردستان را بیشتر از هر جای دیگر درک کرد. مسئولیت قسمتی از نهضت سوادآموزی سنندج را به عهده گرفت و همراه همسرش در رسالت این امر مهم کوشا بود. مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه ناحیۀ کردستان به وی سپرده شده بود. وقتی به آنجا رسید، متوجه شد که دموکراتها به یک منطقۀ غیرنظامی حمله و مردمان بیگناه را شهید کردهاند. تا سپیدۀ صبح در انتقال پیکر شهدا کمک داد و بعد عازم دیواندره شد. در راه چند ماشین نظامی را دید که سرنشینان آن از نیروهای خودی بودند. برادرش، محمدرضا در یکی از همین ماشینها بود و او خوشحال از دیدار برادرش سوار ماشین شد، در حالی که فرمانده معتقد بود که نباید دو برادر از یک خانواده در یک ماشین باشند؛ چون ممکن است هر دو شهید شوند. اما محمود گفت: «ما هدفمان شهادت است، چه با هم، چه تنهایی.» هنوز چند کیلومتر نرفته بودند که ماشینشان روی مین رفت و این برای اولین بار بود که شهرستان نجفآباد شاهد دو شهید از یک خانواده بود. محمود و محمدرضا فقهی که در کنار هم، در یک محل و همزمان به شهادت رسیدند.