درباره ما | ارتباط با ما | نقشه سایت        
 
  1. بیانیه در قبال هتک حرمت به شهدای مدافع حرم [۱۴۰۱/۰۵/۲۳ ساعت ۱۲]
  2. اینستاگرام کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۱۰]
  3. کانال ایتا کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۱۰]
  4. کانال تلگرام کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۰۹]
  5. ارتباط با واتساپ کنگره سرداران و 2500شهید شهرستان نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۰۹]
 
آخرین اخبار
 



نظرسنجی
تا چه حد با کنگره شهدای شهرستان نجف آباد آشنا هستید؟ ؟
1 : بسیار زیاد (1468 رای)
26 % 
2 : زیاد (932 رای)
16 % 
3 : متوسط (962 رای)
17 % 
4 : کم (867 رای)
15 % 
5 : بسیار کم (1504 رای)
26 % 

معرفی سایت به دوستان

پیوندها
 
سایت مقام معظم رهبری

آمار سایت
تعداد شهدای ثبت شده : 2485
تعداد اخبار ثبت شده : 45
تعداد افراد آنلاین : 5
کل بازدیدها : 4151686
بازدید های امروز : 949
بازدید های دیروز : 3270

آخرین شب دنیا

آخرین شب دنیا

خاطرات زندگی طلبۀ نوجوان شهید محمد اصفهانی‌وطن

نوشته: لیلا کریمیان

چاپ اول: 1393

قطع: پالتویی، 120 صفحه

نشر: ستارگان درخشان

نمایی از یک زندگی

تقویم تاریخ، 18/7/1345 را برای تولد محمد رقم زد. با نگاه بی‌تاب و شیفتۀ پدر و تحت سرپرستی او رشد کرد و در آغوش گرم مادر سال‌های کودکی را گذراند. برای تأمین مخارج خانه، هم‌گام و هم‌نفس با پدر، کار می‌کرد. قانع و سخت‌کوش بود. هنوز مقطع ابتدایی را پشت سر نگذاشته بود که آتش انقلاب شعله‌ور شد. با همان سن کم به جمع هواداران انقلاب پیوست و پس از پیروزی انقلاب در زمرۀ بسیجیان مخلص در آمد تا دِین خود را به امام و انقلاب ادا کند. صبور و آرام بود. به حوزۀ علمیه رفت تا تحصیلات خود را با آموزه‌های دینی ادامه دهد. با اینکه نوجوان بود، چون پیران صاحبدل، طریق معرفت را پیش گرفت و در این راه مجدانه تلاش کرد. با شعله‌ور شدن آتش جنگ تحمیلی، با وجود سن کم، مصرانه راهی جبهه‌ها شد. در جهاد سازندگی، به عنوان رانندۀ لودر و بولدوزر تلاش بسیار کرد. در جبهه نیز دل‌بستۀ ارتقا بخشیدن به ایمان رزمندگان بود و در این راه کوتاهی نمی‌کرد. می‌کوشید تا حضوری ثمربخش داشته باشد. سرانجام در 3/5/1361 در ماه خدا، رمضان و در عملیات رمضان، بر اثر اصابت راکت بالگردِ دشمن به شهادت رسید، تا پس از پیمودن مسیر حقیقت برسد به آنچه لایقش بود. پدر بزرگوارش کریم اصفهانی‌وطن نیز در عملیات والفجر مقدماتی به تاریخ 22/11/1361 طعم شهادت را چشید و در زمرۀ شهدای مفقودالاثر قرار گرفت.

از پنجرۀ کتاب

نفس عمیقی کشید و از پشت پنجرۀ اتاق استیجاریشان زُل زد به آسمان. شب، پردۀ سیاهش را پشت پنجره آویزان کرده بود. روشنایی کمرمقی، سیاهی محض را از شب گرفته بود.

چشمهایش بیاذن او میجوشیدند. گریهاش از سرِ شوق بود و لبخندش هم. دستش را ستون تَن کرد و از جا برخاست.

پاورچینپاورچین از اتاق رفت بیرون. دستگیرۀ درِ حیاط را تاباند. در، پُرصدا روی پاشنه چرخید. سرمای نمور و غلیظی مثل مهمانی ناخوانده پا گذاشت توی اتاق و گرمای آن را شکافت. دمپایی به پا، آرام رفت سَمت حوض کوچکی که وسط حیاط بود.

سپیدی نارس صبح، بر لبۀ دیوارها و ایوان لمیده بود. آب حوض زیر مهتاب کمرمق که دیده از سپیدۀ صبح میبست، زنگار بسته بود. نشست روی لبۀ باریک حوض. سایۀ خاکستریاش روی آب دراز کشید و با وزش بادِ نرمی لرزید. دستش را در آب فرو کرد. آب خنک از هم باز شد و زنجیروار موج برداشت. مشتِ پُر شده از آب را به صورت دم کردهاش پاشید. آب با آرامش بر صورتش جاخوش کرد.

زمان زیادی نگذشت که سپیده بر شب تنه زد و بر آن غالب شد. زن وضو گرفت و با دلی روشن رفت برای نماز.

چشمانش هنوز هم میدرخشیدند. با شوق به کریمآقا که در حال نشستن کنار سفرۀ صبحانه بود، گفت: «نمیدانی چه خواب خوبی دیدم!» حرارت گرمی، صدایش را پُر کرده بود، طوریکه کریمآقا مشتاق شد و گوش تیز کرد برای شنیدن خواب.

- بچهمان هنوز به دنیا نیامده، مژدۀ پاکیاش را داد. گواهی داد قدمهایش پاک است و نفسهایش پاکتر.

کریمآقا چشم دوخت به چشمان همسرش و به شوقی که در نگاهش فریاد میکشید.

زهراخانم نفس حبس شدهاش را یکجا از سینه خالی کرد و گفت: «خواب دیدم بچهمان روحانیست! سر تا پا سپیدپوش ایستاده بود توی محراب مسجد. مردم به او اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند! پشت سر بچۀ ما!» این جمله را آنقدر پُراحساس و لطیف گفت که قند در دل کریمآقا آب شد. دستهایش را از روی زانوهایش بلند کرد و همراه نگاهی که وصل شد به آسمان، گفت: «خدا را شکر.»   ص11 و 12

 

نمای معرف

کتاب «آخرین شب دنیا» به بیان خاطراتی از زندگی طلبۀ شهید محمد اصفهانی‌وطن می‌پردازد. نوجوانی که در کوران انقلاب و جنگ رشد کرد و بالنده شد و با شهادت به شکوفایی رسید. خاطرات این کتاب در قالب داستان است که خواننده را با ویژگی‌های شخصیتی او آشنا می‌سازد. قسمتی از خاطرات درج شده، اختصاص دارد به پدر شهیدش و زندگی خانواده‌اش که با توکل به خدا سامان گرفت.



© در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس و شهادت هر گونه کپی برداری از محتوای سایت (با ذکر منبع) بلامانع است . طراحی و برنامه نویسی توسط طراحی و توسعه وب سایت صبا