درباره ما | ارتباط با ما | نقشه سایت        
 
  1. بیانیه در قبال هتک حرمت به شهدای مدافع حرم [۱۴۰۱/۰۵/۲۳ ساعت ۱۲]
  2. اینستاگرام کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۱۰]
  3. کانال ایتا کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۱۰]
  4. کانال تلگرام کنگره سرداران و 2500شهید نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۰۹]
  5. ارتباط با واتساپ کنگره سرداران و 2500شهید شهرستان نجف آباد [۱۴۰۰/۰۵/۲۰ ساعت ۰۹]
 
آخرین اخبار
 



نظرسنجی
تا چه حد با کنگره شهدای شهرستان نجف آباد آشنا هستید؟ ؟
1 : بسیار زیاد (1470 رای)
26 % 
2 : زیاد (933 رای)
16 % 
3 : متوسط (962 رای)
17 % 
4 : کم (867 رای)
15 % 
5 : بسیار کم (1505 رای)
26 % 

معرفی سایت به دوستان

پیوندها
 
سایت مقام معظم رهبری

آمار سایت
تعداد شهدای ثبت شده : 2485
تعداد اخبار ثبت شده : 45
تعداد افراد آنلاین : 11
کل بازدیدها : 4152777
بازدید های امروز : 651
بازدید های دیروز : 1389

بوسه بر رگ‌های بریده

به نقل از پدر شهید مجید ابوترابی:

 

در مرحلۀ پنجم عملیات رمضان شرکت کرد. آخرین ملاقاتی که داشتیم در همان سنگر فرماندهی حاج احمد کاظمی بود. اتفاقاً آیت‌الله ایزدی هم آن‌جا حضور داشت که مجید تصمیم گرفته بود بیاید با من ملاقات کند. در سنگر بودیم که گفتند آقا مجید آمده. در راهروی سنگر به ایشان رسیدیم. سلام و علیک، روبوسی و احوال پرسی کردیم. پرسیدم: «کی آمدی؟»

گفت: « فلان وقت و الان هم می‌خواهیم برویم خط. آمدم خدافظی کنم.»

حالت خاصی پیدا کردیم. هم من و هم مجید. سرش را پایین انداخته بود که صورتش روبه‌روی ما نباشد و خجالت نکشد. فکر می‌کردم نسبت پدر وفرزندی باعث می‌شود او را از رفتن به جبهه‌ها باز داریم.

این یک خدافظی نبود، بلکه بوی وداع می‌داد!

دوباره روی هم را بوسیدیم. به خدا سپردمش. همان گونه که آرام آرام می‌رفت، سر تا پایش را نگاهی انداختم. رفت و شب بعد حین نبرد با دشمن در حالی که آرپی‌جی بر دوش، دشمن را هدف قرار داده بود، شلیک توپ یا آرپی‌جی مستقیم بر سرایشان اصابت کرد. به طوری که سرش از تن جدا و کاملاً متلاشی شده بود. روز بعد، در آخرین لحظاتی که منطقه را پاک سازی می‌کردند و نزدیک بود عراقی‌ها منطقه را بگیرند، پیکر بدون سرش را آوردند.

با آیت الله ایزدی در سنگر نشسته بودیم که دوستان بخش معراج آمدند نزد ما. پس از حال واحوال جرأت نمی‌کردند حرف‌شان را بزنند. گفتم: «حرفتان را بزنید.» گفتند: «مجید شهید شده است.»

گفتم: «الحمدالله ارب العالمین.» بدون هیچ واکنشی، گفتم می‌خواهم جنازه‌اش را ببینم. رفتیم به قسمت معراج. پیکر شهداء را در یک کانکس جمع‌آوری کرده بودند. پس از زیر و رو کردن شهداء پیکر مجید را بیرون کشیدند و گذاشتند رو به روی ما.

رگ‌های گردنش را بوسیدم و نماز شکر به جا آوردم و سجدۀ شکر. خداوند چنین صبر و استقامتی به ما داده بود. آن‌جا یک حدیث یادم آمد که می‌فرماید: «ینزل الصبرعلی قدر المصیبه» مصیبتی که در راه خدا باشد، خداوند صبرش را می‌دهد.

ما امیدمان به تنها پسرمان بود ولی این خواست الهی بود. آن‌ها برای ما افتخار و سر افرازی ایجاد کردند. با دست خالی وامکانات کم.

© در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس و شهادت هر گونه کپی برداری از محتوای سایت (با ذکر منبع) بلامانع است . طراحی و برنامه نویسی توسط طراحی و توسعه وب سایت صبا