شب هشتم ماه رمضان بود. بعد از ميل کردن سحري، قصد داشت به جبهه برود. گفتم: «نکند اتفاقي برايت بيفتد؟»
گفت: «اگر نيامدم، هر کاري حضرت زينب (س) کرد، شما هم انجام بدهيد.»
بيست و پنجم شهريور 1359 در ديوارن دره به شهادت رسيد و پيکر مطهرش در گلزار صالحآباد به خاک سپرده شد. با توجه به فضاي روستا و اين که آن روزها هنوز انقلاب و فرهنگ حجاب جا نيفتاده بود، وقتي سر قبر فتحاله ميرفتم، مردم به گونهاي خاص نگاهم ميکردند.
صحبت فتحاله همچنان در ذهنم بود. با اين که تازه سه روز از شهادتش گذشته بود و راهپيمايي روز قدس مصادف با شب سومش ميشد، به راهپيمايي رفتم و مورد خطاب و اعتراض بعضي از افراد قرار گرفتم. ميگفتند: «حالا که شوهرت شهيد شده است، به راهپيمايي آمدهاي؟!»
گفتم: «اشکالي ندارد. شوهرم به خاطر خدا رفت و سفارش کرد که بعد از او، با فرزندانم در تظاهرات و راهپيماييها شرکت کنم.»
کلام فتحاله اتمام حجتي برايم بود که زينب وار عمل کنم.
به نقل از همسر شهید فتح الله صالحی
|