زندگینامه سردار شهید حسینعلی صفری
فرمانده ژاندارمری نجفآباد
زندگی شهید صفری پُر از فراز و نشیب بود. پنج ساله بود که مادرش را از دست داد. پدرش هم که در ژاندارمری خدمت میکرد، در میانسالی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت؛ اما در زمان حیات خود از آنچه در توان داشت، برای پیشرفت فرزندانش دریغ نکرد. فوت پدر، مسیر زندگی حسینعلی را تغییر داد. در هجده سالگی وقتی مدرک دیپلم ریاضیاش را در تهران گرفت، به علت نداشتن استطاعت مالی و احساس مسئولیت در قبال خانواده، به پیشۀ پدر روی آورد. به دانشکدۀ افسری رفت و پس از اخذ لیسانس و دریافت نشان نظامی در شهرهای تهران، اصفهان، شیراز و آبادان مأمور به خدمت شد.
در سال 1354 برادر هجده سالهاش، محمد را که دیپلم ریاضی داشت و از دانشآموزان ممتاز بود، بر اثر تصادف از دست داد. همچنین در سال 1358 برادر کوچکش حیدرعلی را که در هفده سالگی پس از طی آموزشهای نظامی در یکی از پادگانهای تهران، به نیروهای مبارز ساتجا پیوسته بود، در یک سانحۀ تصادف از دست داد؛ اما او چون سرو مقاوم و استوار مشکلات زندگی را خسته کرد و در راه تحقق ارزشهای والای انسانی دلیرانه کوشید. در این راه به تهذیب نفس پرداخت. همواره در هیئتهای مذهبی و کمکرسانی به محرومان و مستضعفان پیش قدم بود. از خدمات وی در این زمینه میتوان به حفر چاه آب کشاورزی با هزینۀ شخصی در سال 1355 در روستای جلالآباد از توابع بخش مرکزی نجفآباد اشاره کرد. اکثر اوقات فراغت خود را در حل اختلافات مردم و گرفتاریهای خانوادگی آنان صرف میکرد. صادق بود و در رفع مشکلات مردم ستمدیده صادقانه کوشید، اینگونه بود که توانست در بین مردم شهرستان از محبوبیت ویژهای برخوردار شود.
در سال 1359 فرماندهی پاسگاه ژاندارمری نجفآباد را بر عهده گرفت. همزمان با آغاز جنگ و قبل از سازماندهی تشکیلات بسیج چون احساس میکرد اغلب رزمندگان و داوطلبان حضور در جبههها نیاز به آموزش نظامی دارند؛ لذا برای آماده کردن آنان با مشورت و نظرخواهی فرماندهان سپاه، علما، معتمدان شهر و کسب مجوز از مقامات نظامی مرتبط در اصفهان، به آموزش اولین
گروه از داوطلبان حضور در جبهههای جنگ در منطقۀ بِلمِچه در شمال غرب نجفآباد پرداخت.
دشمن برای محاصرۀ آبادان به سرعت عمل میکرد و جادۀ مواصلاتی اهواز آبادان را به تصرف خود در آورده بود. سروان صفری با شناختی که از منطقۀ آبادان داشت، با گروهش عازم آبادان شدند. گروه سیصد نفری تحت فرماندهی او، با سختی و مشقّت فراوان از جادۀ اهواز، به ماهشهر و بندر امام رفتند، پس از آن مسیر آبی خلیج فارس و آبراه بهمنشیر را طی نمودند و خود را به منطقۀ چوئبده، سپس ذوالفقاریه آبادان رساندند.
شرایط سخت منطقه، عدم شناخت کافی نیروها از موقعیت جغرافیایی، استقرار نیروهای عراقی در جنوب، کارشکنیهای عناصر لیبرال در زمان ریاست جمهوری بنیصدر و کمبود سلاح و مهمات، مقابله با دشمن را مشکل کرده بود. هدف سروان صفری در ذوالفقاریۀ آبادان، ابتدا مقاومت و ایجاد مانع بر سر راه پیشروی دشمن، سپس عقب راندن و ناکامی آنان در محاصرۀ کامل آبادان و باز پسگیری جادۀ تصرف شدۀ ماهشهر آبادان بود. سرانجام پس از سه ماه مقاومت در مقابل دشمن، در شب 18 دی ماه 1359 موقعی که با تعدادی از افراد گروهش برای شناسایی نیروهای دشمن به تپههای مَدَن رفته بود، گلولۀ دشمن به او اصابت کرد و به شهادت رسید.
یکی از آرزوهایش تصرف تپههای مَدَن، برای تسهیل عملیات شکست حصر آبادان بود که چند ماه بعد از شهادتش، توسط رزمندگان اعزامی از خمینیشهر و دُرچه، به فرماندهی شهید مؤذنی تحقق یافت.
پیکرش پس از بازگشت از آبادان، در گلزار شهدای نجفآباد آرام گرفت. برادرش، علی نیز در عملیات بدر در جزیرۀ مجنون به شهادت رسید.