منتخب وصیتنامه شهید والامقام محمود پورشبان
حمد و سپاس خدايي را كه سزاست كه ما را افريد و همهي وسايل آسايش را جهت ما مهيا فرمود و به خاطر اينكه انسان به كمال خود برسد پيامبراني را فرستاد تا با برنامه هاي آسماني خود بشر را راهنما باشد.درود و صلوات به ارواح پاك آنها كه در اين راه انواع آزار و اذيت را تحمل كردند و وظيفه الهي خود را به طور كامل ايفا كردندو خون پاك خويش را در راه تداوم اين انبياء ريختند.خداوند را شكر گذارم كه به اين بنده حقير توفيق داد تا بتوانم به جبهه بيايم و دست به خود سازي بزنم.به جاي مقدسي كه هزاران نفر كه در ان سر به سجده گذاشته و خداوند را شكر گذاري مي كنند.
وصيتي كه با برادرانم دارم اين است كه اگر واقعاً مي خواهند دست به خود سازي بزنند به جبهه ها بيايند و در اين مكان هاي مقدس كه هزاران شهيد خود را ساخته اند و جان خود را دركف دست گذاشته اند و تقديم معبود خود كردند بيايند.آري برادرانم فكر نكنم كه بتوانيد در شهر ها كه پر است از ماديات بخواهيد دست به خودسازي بزنيد.از برادران هم سنگر مدرسه ايم مي خواهم كه واقعاً درس خود را بخوانند.عده اي در شهرها مي گفتند بچه هاي تنبل و كساني كه مي خواهند از زير درس فرار كنند به جبهه ها مي روند اما خدا شاهد است آدم وقتي به جبهه مي آيند مسئوليت آنها دو برابر مي شود چون مي بيند كه برادران او كه چگونه در كنارشان شهيد مي شوند و وصيت مي كنند كه اي برادران درستان را رها نكنيد از شما خواهش مي كنم كه درستان را كنار نگذاريد و بگوييد مي خواهيم برويم جبهه اگر مي خواهيد به جبهه ها بياييد ،در آنجا هم درس بخوانيد و هم با دشمن بجنگيد.
شهید محمود پورشبانان در 7 خردادماه 1347 در نجفآباد دیده به جهان گشود. چهارمین فرزند خانواده بود. پس از سپری کردن دوران کودکی قدم به دبستان نهاد. از همان دوران کودکی چهرهای نورانی داشت که امید بخش آیندۀ درخشانش بود.
گویی تربیت شده به دنیا آمده بود. بسیار نصیحتپذیر بود و احترام خاصی برای حرفهای دیگران قائل میشد. صبور، مهربان و درسخوان بود. اوقات فراغت خود را به پدر و مادرش کمک میکرد. موقع اذان در مسجد بود و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که واجبات دینش را انجام میداد.
به ائمه ارادت و علاقۀ خاصی داشت و در تمام مراسمهای مذهبی شرکت میکرد. به ورزش به خصوص ورزش تکواندو علاقه داشت که در این زمینه به مؤفقیتهایی نیز نائل آمده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل بسیج بیست میلیونی به عضویت بسیج درآمد و گاهی شبها به نگهبانی گماشته میشد. با شروع جنگ تحمیلی عزم جبهه کرد، درس را در مقطع دبیرستان رها و پس از سپری کردن دورۀ آموزشی در سن هفده سالگی از طرف لشکر 8 نجف اشرف، گردان پیادۀ انبیاء به عنوان تک تیرانداز عازم جبهه شد.
آرزویش سربلندی و موفقیت ایران بود و دوست داشت در آینده جزء یکی از علمای بزرگ بشود. سرانجام پس از چندین ماه حضور در جبهه با جسمی پر زخم و ترکش در 19 شهریورماه 1364 در منطقۀ اشنویه عاشقانه شهادت را در آغوش کشید و به ملکوت اعلی پیوست. پیکر پاکش سالها مفقود الاثر ماند و پس از گذشت چندین سال به آغوش خانوادهاش بازگشت. پس از مراسم تشییع در گلزار شهدای نجفآباد آرام گرفت و جاوانه شد.
خاطره:وقتی اجل بیاید
به او میگفتم:«در تظاهرات کشته میشوی نرو!» میگفت:« وقتی مرگ فرا رسد، در منزل و از سقف اتاق به سراغ آدم میآید.»
به نقل از مادر شهید
خاطره: شفا
مادر به شدت بیمار بود. محمود از دیدن این وضع رنج میکشید. ناگاه فکری به ذهنش رسید. تمام پولی را که با کارکردن برای خرید دوچرخه به دست آورده بود،را به مسجد اهدا کرد تا مردم برای مادر حمد شفا بخوانند.
به نقل از خواهر شهید
هیچ دل نوشته ای برای این شهید یافت نشد .
|