پدرش از امام رضا(ع) فرزندانی سالم و صالح خواسته بود و دوست داشت نام یکی از فرزندانش را کمیل بگذارد که این قسمت فرزند هشتمین شد. کمیل در تاریخ24/05/1366 در کهریزسنگ متولد شد و تحت تربئ دیت اسلامی والدین قرار گرفت. از همان کودکی به انجام اموری چون انجام کاردستیها علاقه نشان میداد. دورۀ ابتدایی را در مدرسۀ شهید ثانی و دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ فدک پشت سر گذاشت. کمیل علاوه به خواندن دروس، در انجام امور منزل و یا کشاورزی کمک حال والدینس بود و بدون اینکه کسی از او بخواهد، انجام وظیفه میکرد و به والدین احترام ویژهای میگذاشت و آنها را پدرجان و مادرجان خطاب میکرد. پس از اتمام دورۀ دبیرستان به دانشگاه غیرانتفاعی رفسنجان رفت و در شهریورماه1389 موفق به اخذ مدرک کارشناسی با معدل45/16 در رشته مهندسی ساخت و تولید گردید. پس از اتمام دانشگاه جویای کار شد و همزمان در سپاه، ذوبآهن و وفلاد مبارکه پذیرفته شد و از آن جایی که عشق به شهادت داشت، به عضویت سپاه پاسداران در آمد و دورههای سخت آموزشی را در دانشگاه امیرالمومنین با نمرات خوب پشت سر گذاشت. در سال1392 عضو رسمی سپاه با درجۀ ستوان دومی گردید. کمیل پیوسته به انجام نماز اول وقت، نماز جمعه و خوتندن دعای کمیل مقید بود. بسیار ولایت مدار بود و هرگاه رهبر انقلاب سخنرانی داشتند، با تمام وجود به صحبتهای ایشان گوش فرا میداد. بچههای کوچک را بزرگ میشمرد و برایشان شخصیت قائل بود و آنها را به مسجد میبرد و برایشان جایزه تهیه میکرد و پیوسته از حضور در مجالس عروسی که در آن آهنگهای غیرمجاز استفاده میشد، خودداری میکرد و حتی برای انجام مراسم عقدکنان خود، سه روز روزه گرفت تا مبادا گناهی وارد مراسم شود و به خوبی انجام گردد. برای کارت دعوت مراسم، ائمه(ع) و معصومین را در نظر داشت. و گفت: «اولین کارت را برای امام زمان(عج) ، دومین برای حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و سومین کارت برای شهدا باشد. سعی میکرد از وقت خود به بهترین وجه استفاده کند، هرگاه داخل ماشین مینشست، کتابهای جیبی که همراه داشت را باز میکرد و مشغول مطالعه میشد. به ورزش رزمی علاقه داشت و خانواده پس از شهادتش متوجه شدند که حتی مدال هم آورده است! منبع روحیهبخش به دوستان بود و با وقار و متانت رفتار میکرد و در مواقع ناراحتی، سکوت میکرد و خشم خود را فرو میخورد. همیشه میگفت: «نیرومندی به هیکل نیست، اگر توانستی بر خشمت غلبه کنی، آن موقع نیرومندترین انسان]ا هستی.»
پس از شهادت یکی از بهترین دوستانش به نام "علیرضا نوری" عشق شهادت در وجودش دو چندان شد و مدام بر سر خاک این شهید عزیز حاضر میشد. داوطلبانه برای حضور مقابل کفار و داعشیها نام نویسی کرد و میگفت: «این دنیا ماندنی نیست، باید بروم؛ اما با انجام کار خوب. اگر نرویم چگونه در قیامت پاسخگوی امامان و شهدا باشیم؟! برای لباس پاسداری احترام قائل بود و گاهی آن را میبوسید، وقتی بقیه علتاش را جویا میشدند، جواب میداد: «این لباس شهید کاظمی است که تن من است و این لباس بوسیدنی است. من باید پاسدار خون شهدا باشم.» در لشکر 8 نجف اشرف خدمت میکرد و زمانی که اسماش برای حضور در جبهۀ سوریه در آمد، رضایت والدین و همسرش را جلب کرد و به عنوان خدمۀ تانک راهی جنگ با دشمن گردید. دلاورانه از خود حماسه آفرید و سرانجام در تاریخ25/07/1394 مصادف با سوم محرم به آرزوی خود یعنی شهادت دست یافت و پیکر گلگون کفنش با استقبال مردم نجفآباد و کهریزسنگ تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
نحوه شهادت به نقل از برادر شهید:
به نقل از همرزمانش دشت وسیعی بود که هیچ مانعی نداشت. تصمیم گرفتیم با لودر مانع درست کنیم تا بتوانیم ادواتمان را از دید دشمن پنهان کنیم. در حال ایجاد مانع بودیم که خمپارهای کنار لودر به زمین نشست و موج انفجار راننده را گرفت. ماشین به سمت دشمن در حال ایجاد مانع بودیم که خمپارهای کنار لودر به زمین نشست و موج انفجار راننده را گرفت. ماشین به سمت دشمن در حال حرکت بود، یکی از بچهها داوطلبانه برای آوردن لودر رفت و بقیه او را پوشش دادند. وقتی لودر را برگرداند، آتش دشمن هم خاموش شد و همه فکر کردیم که تمام شده است از ادوات پایین آمدیم و به همدیگر خسته نباشید گفتیم، در همان لحظه دشمن دوباره شروع به شلیک خمپاره کرد و خمپارهای بین نیروها اصابت کرد که دو شهید و دو نفر مجروح و یک نفر موج انفجار گرفت. شهید کمیل قربانی و شهید حسن احمدی از جملۀ شهدا بودند.
پای صحبت ولی به نقل از همسر شهید:
به ولایت فقیه بسیار تاکید داشت. صحبتهای آقا که پخش میشد، هر جا بود سریع مینشست پای گوش دادن. اگر در ماموریت بود و نمیتوانست از طریق تلوزیون پیگیری کند، به سایت نهاد رهبری رجوع میکرد و حتی بعضی مواقع سخنان ایشان را خلاصه برداری میکرد.