وصیتنامه شهید پاسدار فتحالله صالحی:
خدمت پدر، مادر، همسر، فرزند عزيزم. برادران، خواهران، خويشاوندان و دوستان ويكيك همسايگان سلام گرم عرض ميكنم و از راه دور سلامتي شما را از ديدگاه ايزد متعال خواستارم و همچنين اميد دارم كه اين راهي كه نصيب ما شد نصيب يكيك شما هم بشود كه راه سعادت است این سفر از نظر قرآن يك هجرت است از وطن به ديار ديگر و دومی شهادت است كه اگر خداوند نصيب ما كرد كه چه بهتر چون واقعاً اين زمين كربلا و هر روزش عاشورا است. اگر در اين سرزمين شهيد شديم كه علياكبروار شهيد شدهايم و اگر نشديم و كافر را از پاي درآوريم آن هم به گفته اماممان خميني بت شكن خداوند خود انشاءالله ثواب شهادت خواهد داد، چون ما واقعاً هم قصد پيروزي داشتيم و هم شهادت را.
زندگینامه پاسدار شهید فتحالله صالحی:
اولین شهید صالح آباد بود که در 20 مهرماه 1329 در نجف آباد به دنیا آمد. دورۀ پرشور کودکی را پشت سرگذاشت و برای فراگیری علم راهی دبستان شد. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد و پس از آن مشغول به کار شد. هم به کارهای کشاورزی مشغول بود و هم به کارهای فنی علاقه داشت. حرفههای باطریسازی و تعمیر دینام اتومبیل را هم آموخت. در اوقات فراغتش ورزش وزنهبرداری را دنبال میکرد تا جسم خود را ورزیده کند. برای بالا بردن سطح معلومات خود مطالعه میکرد. تفسیر قرآن را تا حدودی آموخت و معانی و کلام دلنشین قرآن در رفتار و گفتارش اثر گذاشته بود. عاشق طبیعت بود و آن را مظهر قدرت الهی میدانست. به نماز جمعه میرفت و سعی میکرد تا آنجا که ممکن است نمازش را به جماعت بخواند. شبهای جمعه دعای کمیل میخواند و از احترام گذاشتن به والدین غافل نبود. به مسائل حلال و حرام دقت خاصی داشت. با معاف شدن از خدمت سربازی به صورت ساده و سنتی با دختر داییاش ازدواج کرد. همیشه به همسرش احترام میگذاشت. ملاک ایشان برای ازدواج پاک بودن و رعایت حجاب بود که همسرش این صفتها را به دنبال داشت. فتح الله همسرش را به رعایت بهتر این خصوصیات سفارش میکرد. به جز رسیدگی به امور منزل خود، هرگاه خواهرش به کمک نیاز داشت بدون لحظهای درنگ به یاریاش میشتافت. به لطف پروردگار صاحب سه فرزند دو دختر و یک پسر شد. معبودش را بابت این هدیههای زیبا شکرگزار بود و در هرچه بهتر تربیت کردن عزیزانش از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. با اوج گیری تظاهرات مردمی علیه رژیم برای برقراری جمهوری اسلامی به همراه دیگر انقلابیها در صحنه حضور داشت و شعارهای انقلابی سر میداد. بعد از انقلاب با دیگران به روستاهای اطراف سرکشی میکرد و اگر آنان به کمک نیاز داشتند به یاریشان میشتافت. خودش روستایی بود و طعم نبود امکانات و تنگ دستی را چشیده بود. هر کاری که انجام میداد هدفش فقط خشنودی پروردگار بود، به همین دلیل تا میتوانست پنهانی و به دور از چشم دیگران انجام میداد.
با بالاگرفتن غائلۀ کردستان و فرمان رهبر انقلاب مبنی بر حضور در آن منطقه بدون لحظهای درنگ همسر و فرزندانش را به محبتهای بی دریغ پروردگار سپرد و به همراه شوهر خواهرش دورۀ آموزشی را گذراند و راهی آن خطه شد. فتح الله آرزوی شهادت را در سینهاش میپروراند و سرانجام بعد از مدتی حضور مفید و دلیرانه در مقابل کومله و دموکرات در حالی که خدمت فرماندۀ دسته را برعهده داشت، در درگیری با ضدانقلاب در دیواندره به تاریخ 1359/6/25 ترکش به قلب پاکش اصابت کرد و با نوشیدن شربت گوارای شهادت به سوی معبودش پرکشید. روح پر فتوحش تا عرش به پرواز درآمد و جسم پاکش بعد از بازگشت از مناطق جنگی با تشییع باشکوه در گلزار شهدای صالح آباد آرام گرفت و به ابدیت پیوست.
«روحش شاد و راهش پر رهرو»
عنوان خاطره: اوقات فراغت سالم
ماشين جيپي داشت. جمعهها اگر دور هم جمع ميشديم، ميگفت: «دو تا زن که کنار هم بنشينند، غيبت ميکنند.» و از ما ميخواست آماده شويم و براي تفريح به بيرون برويم.
قبل از انقلاب بيحجابي زياد بود. براي گردش، طبيعت و کوه را انتخاب ميکرد. همراه خود کتاب ميآورد و آنجا مطالعه داشت.
يک بار پيشنهاد داديم به شهربازي برويم.
فتحاله گفت: «ما بايد به طبيعت برويم. زيباييها و نشانههاي قدرت الهي را با چشم خود ببينيم تا از او غافل نشويم و عظمت خالق خويش را در يابيم. شهربازي و ... زياد است و ما را به خود و تعلقات وابستهتر ميسازد.»
به نقل از همسر و خواهر شهید
عنوان خاطره: مغازۀ پدرم
براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي سر از پا نميشناخت و با فکري بلند فعاليت ميکرد. اجازه نميداد مانعي انقلاب را از مسير اصلي خود منحرف کند.
مردم در بحبوحۀ فعاليتهاي انقلاب براي فلج کردن رژيم شاه در اقتصاد مغازهها را بستند و اعتصاب کردند. فتحاله مغازۀ پدرم را گرفت. مايحتاج زندگي مردم را در آنجا ميگذاشت و به دستشان ميرساند. ايشان معتقد بود که ممکن است بعضي مردم به کالايي نياز پيدا کنند و چون به دستشان نميرسد، نسبت به اسلام و انقلاب بد بگويند و بدبين شوند و همين امر سبب تشويش اذهان عمومي گردد.
به نقل از خواهر شهید