امام (ره) را فهمید.
گهگاه پس از تعطیلی مدرسه در مغازۀ قنادی، کمک کار اقوامشان بود. درآمدش را صرف خرید کتابهای غیردرسی به ویژه کتب امام (ره)، شهید مطهری و... میکرد. این کتابها را طبق برنامهریزی در کنار درسش مطالعه میکرد. ذهن و فکرش امام (ره) بود. ایشان را خیلی دوست داشت و گوش به فرمانش بود. اعلامیههای ایشان را مخفیانه پخش میکرد. زمانی که امام خمینی (ره) به ایران آمدند، قرار از کف داد و بیقرار، در مدرسهای که ایشان حضور داشتند، حاضر شد.
یک بار کسی حرف نادرستی دربارۀ امام (ره) زد. شهید حسینی گفت که بعضیها نمیفهمند امام چه مرد بزرگی است. هر طور که او دستور میدهد باید رفتار کرد. اگر امام (ره) نیامده بود، معلوم نبود که چه بر سر این مملکت بیاید.
با شهادت خود شاگردی امام (ره) و پیرو مکتب اهل بیت (ع) بودن را به اثبات رساند.
به نقل از خواهر شهید
در آتش عشق
ديپلم که گرفت، پيشنهاد خانواده براي ادامۀ تحصيل را نپذيرفت و در همان اوايل روزهاي درگيري به کردستان اعزام شد. در کردستان پس از مواجه با يک گور دسته جمعي، جنازۀ چهل دختر را از زير خاک در آوردند.
همرزمانش به او گفتند که بوي تعفن جنازه ها آزارت نميدهد؟
شهيد حسيني جواب داد که من خودم بوي تعفن ميدهم.
به نقل از خواهر شهید